دستمو بالا گرفتم تو ضیافت اسیری
تا تو تا آخر دنیا سرتو بالا بگیری
دستمو بالا گرفتم تا تو قلبت پا بگیرم
تا ببینی با چه عشقی این شکستو می پذیرم
تو یه طوفان من یه جزیره
من ناپلئون تو دِزیره
جز تو کی میتونست از من
همه دنیا رو بگیره
نقطه ی تسلیم محضم نقطه ی آرامشم بود
اسمتو زمزمه کردم این تمام شورشم بود
تو هوای تو که باشم صاحب کل زمینم
من همه دنیامو دادم زیر چتر تو بشینم
شوق تسلیم تو بودن لحظه لحظه تو تنم بود
بهترین تصویر عمرم عکس زانو زدنم بود
تو یه طوفان من یه جزیره
من ناپلئون تو دِزیره
جز تو کی میتونست از من
همه دنیا رو بگیره
Twitter
LinkedIn
Google+
RadioChavoshi
خواب / حسین صفا
لبخند زدو دستامو گرفت اما توی خواب
فردا نشده بیدار شدم بیدار و خراب
عکسش روی میز باز از توی قاب بیرون اومدو
دستامو گرفت باهم دوباره رفتیم توی قاب
ترسیدم اگه بیدار بشم خوابم بپره
گفتم نکنه اصلا روی میز خوابم نبره
تنها روی تخت تنها توی خواب با اون توی قاب
چشماشو که بست قاب از روی میز افتاد و شکست
حالا یه نفر این خواب منو تعبیر کنه
تا ساعتای بی خوابی من تغییر کنه
بارون میومد پس داد زدم من پشت درم
خمیازه ی باد آهسته گذشت از پشت سرم
در وا نشده بیدار شدم بارون میومد
گفتم نکنه فردا شده و من بی خبرم
بارون میومد پس داد زدم کی پشت دره
بیدار شدی گفتی نکنه خوابم نبره
سیل از توی قاب اومد تو اتاق در وا شده بود
ما غرق شدیم از بس که اتاق دریا شده بود
حالا یه نفر این خواب منو تعبیر کنه
تا ساعتای بی خوابی من تغییر کنه
Twitter
LinkedIn
Google+
RadioChavoshi
غلط كردم / حشي بافقي
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
از بــرای خــاطــر اغــیـار خــوارم مــی کــنـی
من چه کردم که اینچـنین بـی اعتـبـارم می کنی
روزگـاری آنـچـه با مـن کـرد اسـتغنـای تـو
گر بگـویـم گـریـه هـا بـر روزگـارم می کنـی
از بــرای خــاطــر اغــیـار خــوارم مــی کــنـی
من چه کردم که اینچـنین بـی اعتـبـارم می کنی
سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده ای
تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده ای
ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریز
چون به لطف خویشتن امیدوارم کرده ای
Twitter
LinkedIn
Google+
RadioChavoshi
خوان هفتصد / اسلام ولی محمدی
این حریف خسته رو خسته تر نکن دیگه
این درای بسته رو بسته تر نکن دیگه
این همه سنگ نباش این همه سخت نگیر
واسه عشق بمون واسه عشق بمیر
من باید چکار کنم منو باورت بشه
که یه کم تحمل و عاشقی سرت بشه
این چه راه و رسمیه این چه امتحانیه
خوان هفتصدم گذشت این چه هفت خوانیه
چشمات نمی بینن پاهات نمی مونن
دستات نمی گیرن این دست بی تابو
با من نمی خندی با من نمیخونی
قابل نمی دونی این چشم بی خوابو
Twitter
LinkedIn
Google+
RadioChavoshi
بگو مگو / حسین صفا
توخیلی وقته خودتو میخوای بی ابروکنی
روتو ازم بگیری به هر کی خواستی روکنی
موندن و رفتنت دیگه فرقی نداره واسه من
اره روچون فروکنی چه در کشی چه تو کنی
چشم دنبال کیه حرف حساب تو چیه
برای چی خوشت میاد با من بگو مگو کنی
یه بی وفا مثل خودت یه صاف وساده مثل من
پیدا نمی کنی اگه دنیا رو زیر ورو کنی