چه کردی با خودت چاوش خون خاک بی زائر
چه کردی با خودت بغض خیابونای بی عابر
موذن زاده داره رو مزارت نوحه می خونه
چه کردی با خودت آوازه خون شهر بی شاعر
چه دردی میکشه عاشق فقط پاییز می دونه
خراسون از چه می ناله فقط چنگیز میدونه
عذاب هرزه رویی رو گل جالیز میدونه
موذن زاده داره رو مزارت نوحه می خونه
منو بعد تو بادای پریشون خون بغل کردن
گل طوفان شدم موج منو اوج غزل کردن
وجودم آش و لاش انفجارای دما دم شد
پس از تو روی من بمب خنثی هم عمل کردن
نگاه کن من همون کوهم که روزی پر پرم کردی
دل آتش زبونم کو چرا خاکسترم کردی
نگاه کن این همون کوهه که آخر پرپرش کردی
چرا خاکسترش کردی چرا خاکسترش کردی
گمونم واژه ها مغز منو میدون مین کردن
نگو تو جمجمه م افراد استالین کمین کردن
حلالم کن تو ای پای جنون سر به دار من
که دیدار تو ممکن نیست حتی بر مزار من
حلالم کن تو ای پای جنون سر به دار من
که دیدار تو ممکن نیست حتی بر مزار من
قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من
وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من
قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من
وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من
واله و شیدا دل من بیسر و بیپا دل من
وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من
مرده و زنده دل من گریه و خنده دل من
خواجه و بنده دل من عهد و چو دریا دل من
بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من
ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من
سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو
آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من
بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من
ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من
سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو
آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من
ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من
جور مکن که بشنود شاد شود حسود من
بیش مکن تو دود را شاد مکن حسود را
وه که چه شاد می شود از تلف وجود من
تلخ مکن امید من ای شکر سپید من
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من
دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من
بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من
ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من
سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو
آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من
بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من
ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من
سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو
آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من
تورو از دور دلم دید اما نمی دونست چه سرابی دیده
منه دیوونه چه می دونستم زندگی برام چه خوابی دیده
نمی دونی نمی دونی ای عشق کسی که جونیش و ریخته به پات
واسه این که تو رو از دست نده چه عذابی چه عذابی دیده
آه ای دل مغموم آروم باش آروم ای حال نا معلوم آروم باش آروم
نیستی اما هنوزم کنارمی نیستی اما هنوزم اینجایی
روزی صد هزار دفعه می میرم اگه احساس کنم تنهایی
هر کجا رفتی و هر جا موندی من و بی خبر نذار از حالت
اگه تنها شدی و دلت گرفت خبرم کن که بیام دنبالت
آه ای دل مغموم آروم باش آروم ای حال نا معلوم آروم باش آروم
نشد با شاخه هام بغل کنم تورو
نشد نشد نشد برو برو برو
اراده داشتم بدون کاشتن
که عادتت بدم به ریشه داشتن
که عادت بدم یه گوشه بند شی
به مبتلا شدن علاقه مند شی
نشد که از دلم جدا کنم تورو
نشد نشد گلم برو برو برو
نشد که بی دهن صدا کنم تورو
تمام حرف من برو برو برو
قدیما هر گلی شناسنامه داشت
تموم میشد و بازم ادامه داشت
تو شیشه گلاب تو شعر شاعرا
تو گل فروشی ها تو جیب عابرا
همون کسا که از تو باغچه چیدنت
توی خیالشون ادامه میدنت
نشد که از دلم جدا کنم تورو
نشد نشد گلم برو برو برو
نشد که بی دهن صدا کنم تورو
تمام حرف من برو برو برو
تو داری از خودت فرار میکنی
داری با ریشه هات چیکار میکنی
برو برو ولی به رسم یادگار
شناسنامه ات رو تو خونه جا بذار
برو برو ولی به رسم یادگار
شناسنامه ات رو تو خونه جا بذار
برو به رسم یادگار
شناسنامه ات رو تو خونه جا بذار
همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بیتابمو از غصه ی این خواب ندارم
دلتنگمو با هیچ کسم میل سخن نیست
کس در همه افاق به دل تنگی من نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست عهد شکن نیست
پیش تو بسی از همه کس خوار ترم
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سره کویت
دانی که ز اغیار وفادارترم من
بر بی کسی من نگران چاره ی من کن
زان کز همه کس بی کسو بی یار ترم من
بی یار ترم من بی یار ترم من بی یار ترم من